بزرگترین دروغ...

بعضی روزها که "احساس حضورت" از زیر نقاب سرد و بی تفاوتی که بر چهره ات میزنی...نشت میکند...

و تمام طول روز را به حضورت می اندیشم...

و باهر وعده ی غذایی بیشتر از نان و برنج و ادویه ها...طعم حضورت در دهانم میپیچد...

و بین تمام آدم هایی که در کوچه و خیابان میبینم-آشنا و غریبه- نشانی از حضورت را میجویم...

و باهر جرعه آبی که مینوشم،خنکای حضورت گلویم را ترمیکند...

و کارهای روزمره ام را به شوق حضورت بسرعت پشت سرمیگذارم...

و حتی در حرکات انگشتان مهربان مادرم روی گونه ام...نوازش حضورت را میطلبم...

در همان روزهاست...که احساس میکنم "فاصله" بزرگترین دروغی بوده...که به من گفته ای!



نظرات شما عزیزان:

ali
ساعت22:56---2 شهريور 1392


v&h
ساعت21:40---2 شهريور 1392
سلام
ممنون که اومدی
لطفا مارو لینک کن
مرسی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،

تاريخ : شنبه 2 شهريور 1392 | 19:4 | نویسنده : negin |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.